خیلی ها قبل از ازدواج نگران روابط دوستانه شان هستند و فکر می کنند این روابط را با ازدواج و بچه دار شدن از دست می دهند. حقیقت این است که این روابط بعد از ازدواج از دست نمی روند بلکه تغییر می کنند و این تغییر نتیجه ترکیبی از عواملی مثل کم شدن وقت آزاد و تغییر اولویت های زندگی برای زوج هاست. زوج ها معمولا از روابط همسرشان خارج از رابطه دونفره شان استقبال نمی کنند مخصوصا وقتی همسر می خواهد بدون زن یا شوهرش با دوستانش روابط اجتماعی داشته باشد. اما ارتباط با دوستان یک نیاز است و محدود کردن همسر در این مورد منطقی نیست. دور شدن از دوست های قدیمی و اختصاص دادن تمام وقت به رابطه با همسر، ممکن است بعد از مدتی حس بدی در شما ایجاد کند. دوستان از ما حمایت می کنند و نمی گذارند احساس تنهایی کنیم. آنها با تشویق و حمایت خود حتی می توانند در بهبود رابطه با همسر مفید باشند. با درک و پذیرش طرف مقابل می توان روابط دوستانه را طوری تغییر داد که بدون ایجاد مشکل و حساسیت در طرف مقابل، بتوان آنها را ادامه داد. این راهنمایی ها به شما کمک می کند بتوانید دوستانتان را همچنان حفظ کنید. چقدر برای کی وقت بگذاریم؟ اما حیف است که به خاطر آن، به رابطه با همسرتان خدشه وارد شود. بدیهی است که در این برهه از زمان نزدیک ترین فرد به شما باید همسرتان باشد، نه دوست تان، بنابراین باید دنبال تعادلی بگردید که به سازش با همسرتان آسیب وارد نکند. برای مثال وقتی شما نیاز دارید وقتی را به تنهای با دوستان تان بگذرانید باید از قبل برای آن برنامه ریزی کنید و برای همسر و دوستان تان شرایط را توضیح دهید. ممکن است شما هفته ای یک ناهار را برای گذراندن با دوستان تان در نظر بگیرید. وقتی این برنامه ریزی را انجام می دهید، هیچ کدام از دو طرف ناراحت نخواهند بود. به علاوه می توانید بخشی از دیدارهای حضوری را با تماس های تلفنی جبران کنید. در کنار گذراندن وقت به تنهایی، می توانید از دوستان تان خواهش کنید بعضی وقت ها با شما و همسرتان در کنار هم ارتباط داشته باشند. این کار باعث می شود دوستان و همسرتان با شناخت و درک یکدیگر، تلاش شما برای تعادل برقرار کردن در روابط را هم درک کنند. بگو کی مهم تر است؟ آدم فروش نباش! وقتی لو می روی! این مردان رفیق باز
نگهداری از رابطه دوستانه خوب، نیاز به صرف وقت و انرژی و تلاش دارد. همان طور که در رابطه زناشویی پیشرفت می کنید، باید یاد بگیرید زمان و انرژی لازم را بین رابطه با دوستان و رابطه با همسرتان تنظیم کنید، بنابراین طبیعی است که وقت کمتری برای گذراندن با دوستان تان داشته باشید. این یک اصل است و وقتی آن را بپذیرید، راحت تر می توانید مسائل بعدی را مدیریت کنید. بعضی از دوستان درک می کنند که باید به شکل تازه ای برای وقت گذراندن با شما برنامه ریزی کنند. اما بعضی دیگر توانایی این درک را ندارند. این مشکل به خصوص در رابطه با دوستان مجرد پررنگ تر می شود. آنها درک درستی از موقعیت فعلی شما ندارند و ممکن است از شما دلخور شوند. دوستی ها تجربه های منحصر به فردی به ما هدیه می کنند که برای تقویت اعتماد به نفس ما مفید هستند.
همان طور که رشد می کنید و وارد مراحل مختلف زندگی می شوید، اولویت های شما در زندگی هم عوض می شوند. برای مثال رسیدگی به دوستی که با خواهرش قهر کرده به خودی خود کار بسیار پسندیده ای است اما نه وقتی نوزاد شما در خانه است و نیاز دارد مدام کنارش باشید یا روزی که همسرتان بیمار است، بهتر است برای گردش با دوستان تان قرار نگذارید. شما بعد از ازدواج یا بچه دار شدن در درون خودتان هم تغییر احساس می کنید. ممکن است از صرف یک شام آرام در کنار همسرتان بیشتر از شهربازی رفتن با دوستان تان لذت ببرید. این احساس طبیعی است و نباید برای آن نگران شوید. ممکن است دوستان تان احساسات منفی خود را درباره این تغییرات به شما منتقل کنند اما اگر توقعات آنها غیرمنطقی است بهتر است از آن چشم بپوشید و سعی کنید برای شان توضیح دهید. مطمئن باشید دوستان تان بعد از ازدواج موقعیت فعلی شما را درک خواهند کرد. برای اینکه بفهمید چقدر از توقعات دوستان تان منطقی است، می توانید خود را جای همسرتان بگذارید. ببینید در شرایط مشابه از او چه توقعی دارید. اگر دوست دارید کنارتان بماند، شما هم به نیازش احترام بگذارید.
خیلی از دوستان شما، مخصوصا دوستان مجرد ممکن است درگیر مسائلی باشند که برای همسر شما خوشایند نباشد. این مسائل مخصوص دوران آنهاست و درمیان گذاشتن آنها با همسرتان احتمالا برای آنها خوشایند نخواهد بود، علاوه بر اینکه ممکن است باعث حساسیت همسر شما شود. مشکلات شخصی از رابطه با همسرتان را هم بهتر است زیاد به دوستان تان نگویید. آنها حرف همسرتان را نشنیده اند و ممکن است یک طرفه به قاضی بروند. در عین حال مطرح کردن لحظات احساسی زن و شوهر با دوستان مجرد هم کار درستی نیست. احتمال زیاد دارد که دوست مجرد شما نتواند با شنیدن این حرف ها در حس شما شریک شود. خیلی ها مخصوصا در ماه های اول ازدواج دوست دارند مدام از زندگی خود با دوستان شان حرف بزنند اما این حرف ها معمولا برای دوستان جالب نیست و آنها را عصبی خواهد کرد. پس تا جایی که می توانید رازدار باشید. علاوه بر این دقت کنید نکات منفی که احتمالا دوست تان از همسرتان یا برعکس از هم می گویند را برای طرفین مقابل عنوان نکنید، حتی برای شوخی یا حتی بسیار کوتاه.
همان طور که خیلی از چیزها در زندگی شما با ازدواج تغییر می کند، روابط دوستانه شما هم ممکن است، تغییر کند. در مورد روابط خود خوب فکر کنید. آنهایی که برای تان مهم تر است را در ذهن مشخص کنید و برای تمدید روابط با آنها برنامه ریزی کنید. شما می توانید دوستان جدیدی هم پیدا کنید. دوستانی که زوج باشند و شما بتوانید همراه با همسرتان در کنار آنها وقت بگذرانید. این به معنی کنار گذاشتن دوستان سابق نیست، بلکه توصیه ما پیدا کردن دوستان جدید است. شما می توانید با همسر دوستان همسرتان دوست شوید و به این روش روابط خود را گسترش دهید. کسی که ازدواج کرده نیاز به مصاحبت با افرادی دارد که ازدواج کرده اند. شما می توانید از تجربیات جدید خود با هم حرف بزنید و لحظات خوشی را بگذرانید.
کافی است یک بار، فقط یک بار همسرتان متوجه شود شما با فرد خاصی، بدون اطلاع او ارتباط دارید. این موضوع به طور ناخودآگاه او را نگران و حساس می کند و البته حق با اوست. شما نباید روابطی را که با دوستان تان دارید از همسرتان پنهان کنید یا درباره آنها به او دروغ بگویید. همسر شما باید بداند شما با چه کسانی ارتباط دارید. همین طور که حق شماست که از روابط همسرتان مطلع باشید. با همسرتان حرف بزنید. برای او تعریف کنید که روابط دوستانه چقدر در روحیه شما موثر است و چقدر به آنها نیاز دارید. البته این را هم بگویید که اولویت شما فقط اوست و هیچ کسی نمی تواند جای او را برای تان بگیرد. حرف زدن بیشتر از چیزی که فکر می کنید در زند گی تان موثر است.
زنان آمادگی بیشتری دارند که خود را در رابطه با همسر و بچه ها غرق کنند و تمام وقت شان را به این روابط اختصاص دهند. در مقابل مردها کمتر بعد از ازدواج دوستان شان را کنار می گذارند. زن ها به خاطر روحیه خود از مردها انتظار دارند مثل آنها رفتار کنند اما این درست نیست. بهتر است هر دو نفر درکنار اینکه با دوستان شان ارتباط دارند، همسرشان را هم به داشتن این روابط تشویق کنند. اگر همسر شما دوست های زیادی ندارد، می توانید به او برای گسترش روابطش کمک کنید. او را تشویق کنید دوستانش را به شما نشان دهد و هر از گاهی در مهمانی ها با حضور آنها شرکت کنید. مطمئن باشید اگر همسرتان را در داشتن روابط محدود کنید، او هم به خودش اجازه می دهد چنین توقعی درباره شما داشته باشد.
بسیاری از زن ها در رابطه خود با مردان از باورهای اشتباهی پیروی می کنند که اغلب به احساس تنهایی، غمگینی و جدا شدن از مرد دلخواه شان منجر می شود. برخی از این باور ها را که باید بسرعت از ذهن و روش زندگی خود حذف کرد به نقل از سلامت نیوز در ادامه مطلب بخوانید.
گاهی زنان در ذهنشان تصورات اشتباهی می پرورانند که درد و ناراحتی به دنبال دارد و اجازه نمی دهد آن ها واقعیت های زندگی و رابطه عاشقانه خود را ببینند و درک کنند.
بده تا بگیری
نخستین باور اشتباهی که در میان بیشتر زنان رواج دارد این است که: «برای گرفتن عشق و عاطفه بیشتر از مرد خود، باید عشق و توجه خودت به او را زیاد کنی». بنابراین، زنان شروع می کنند به خریدن هدایای ویژه برای مردان خود و دایم در گوش آن ها تکرار می کنند تا چه اندازه به آن ها علاقه مند هستند و دوری برایشان غیر قابل تصور است. برای مردهای خود غذاهای عالی تهیه می کنند و مدام در امور مختلف به او پیشنهادهای سازنده می دهند.
خانم ها، با این کار شما فقط یک دهنده هستید و مرد فقط نقش مصرف کننده و گیرنده را دارد. بله، درست است. در هر رابطه ای قانون دادن و گرفتن مصداق دارد اما باید باور کنید اینکه هر چه بیشتر به مرد توجه کنید و همه نیازهای او را فورا برآورده کنید، باعث نمی شود تا مردتان بیشتر شما را دوست داشته باشد. حتی شما هم دیگر عاشق نیستید. شما همه چیز و حتی وجود خود را فدا می کنید تا او را داشته باشید؟ تا او خوشحال باشد؟ تا او نیز همه این ها را به شما بدهد؟
اگر مردی احساس کند زن باید و نباید در زندگی اش راه انداخته است و بوی استیصال می آید، احساساتش کمرنگ خواهد شد
مرد ها عاشق زنانی می شوند که بتوانند برای او کاری کنند. مرد دوست دارد جایگاه خود را داشته باشد. او خود را تامین کننده خانه می داند و تقویت این حس در او باعث می شود تا زن خود را بیشتر دوست داشته باشد. اگر شما هیچ نیازی نداشته باشید، از خود مراقبت نکنید یا احساسات خود را نادیده بگیرید، مرد نمی تواند آن طور که شایسته هستید شما را دوست داشته باشد.
همه روابط به تعهد و ازدواج منتهی می شوند
یکی از بزرگ ترین و خطرناک ترین باورهای زنان جامعه امروز این است که مرد دلخواه خود را پیدا کنند، دوست فابریک او بشوند و در انت ها نیز با او ازدواج کنند. نه خیر خانم ها. از این تصورات اشتباه بیرون بیایید. واقعیت تلخ این است که مرد ها زمانی از مجردی و آزادی های خود دست می کشند که بتوانند در زندگی شما نقش مردانه خود را حفظ کنند.
به زبان ساده باید بگوییم، مرد ها هر چه قدر هم امروزی عاشق زنانی می شوند که به آن ها احتیاج داشته باشند. مرد ها دوست دارند نیازهای زن را برآورده کنند و این به آن ها حس قدرت و عشق می بخشد. زنانی که همه وقت و انرژی و توان خود را در رابطه می گذارند و از مرد چیزی غیر از عشق نمی خواهند در خطر نادیده گرفته شدن قرار دارند. به قول مادربزرگ ها، مردان همچون سایه هستند؛ هرچه بیشتر به آن ها نزدیک شوید بیشتر از تو دور می شوند.
اگر مردی احساس کند زن باید و نباید در زندگی اش راه انداخته است و بوی استیصال می آید، احساساتش کمرنگ خواهد شد.
دریچهٔ احساسات
اگر از ترس اینکه مبادا مرد خود را از دست بدهید، حرف های دل خود را با او در میان نمی گذارید باید بدانید بزرگ ترین اشتباه زندگی خود را انجام می دهید. شما در واقع در حال تخریب رابطه خود هستید. با ریختن حرف های خود در دلتان و نگه داشتن آن ها نمی توانید تا زمان زیادی دوام بیاورید و سرانجام جایی منفجر می شوید. به جای مخفی کردن نیاز ها، آن ها را با مرد خود مطرح کنید. اجازه دهید او نیز همه خواسته ها و نیازهای شما را درک و برای خوشحالی شما تلاش کند.
اگر بتوانید این فکرهای مخرب را از زندگی خود دور کنید، مطمئن باشید رابطه عاشقانه زیباتری با همسرتان خواهید داشت.
وقتی می خواهیم از ارتباط عشق و رابطه جنسی صحبت کنیم، باید منظورمان را از عشق مشخص کنیم...
در عشق افلاطونی در عین اینکه فرد احساس عاشقانه زیادی به طرف مقابل دارد، میل جنسی را تجربه نمی کند اما اگر صحبت از عشقی شورانگیز باشد که انتظار داریم در یک رابطه زناشویی ایجاد شود، به صورت طبیعی، عشق و میل جنسی مفاهیمی درهم تنیده اند. نکته اینجاست که زوجین به خصوص در یک فرهنگ سنتی، راحت نمی توانند در مورد امیال جنسی خود صحبت کنند. آنها بیشتر غیرمستقیم و حاشیه ای به این موضوع می پردازند و راحت در موردش حرف نمی زنند در حالی که ابراز عشق و هیجان جنسی، هر دو برای یک رابطه زناشویی طبیعی لازم است.
هم عشق میل جنسی را تقویت می کند و هم رابطه جنسی خوب عشق را بیشتر می کند. زن و مرد بهتر است همیشه و در هر سنی تلاش کنند برای همسرشان از نظر جنسی جذاب بمانند. ورزش و کاهش وزن، داشتن ظاهر آراسته و مرتب در خانه و رفتار خوب و چهره خندان برای زن و مرد و رفتار اغواگرانه برای زن و حمایتگرانه برای مرد آنقدر مهم هستند که همیشه باید وجود داشته باشند.
بهتر است همسران به هر شکل در ارتباط عاطفی و زناشویی شان تنوع ایجاد کنند. باید بدانیم که هر رابطه ای در معرض خطر «عادی شدن» است. اینکه رابطه عادی نشود و همچنان پرهیجان باقی بماند، به تلاش هر دو نفر بستگی دارد.
نکته ای که لازم است به شما یادآوری کنم، این است که عشق و رابطه زناشویی در یک رابطه ایده آل، توامان وجود دارند اما گاهی این نوع نگاه بدفهمی هایی ایجاد می کند که بیشتر ناشی از آگاهی کم زوج ها در مورد عشق و رابطه زناشویی است. یکی از این ناآگاهی ها این است که بعضی ها فکر می کنند فردی که از نظر جنسی طبیعی است، باید همیشه و در هر شرایطی در رابطه با همسرش تحریک جنسی شود و همه رابطه هایش موفقیت آمیز باشد. در حالی که این یک انتظار واقعی نیست. گاهی به دلیل خستگی، فشار کاری یا خیلی ساده بدون دلیل خاصی، میل و توانایی جنسی وجود ندارد. درست مانند امیال گرسنگی و تشنگی که گاهی هست و گاهی نیست. اینکه رابطه جنسی چه مقدار باید باشد که رابطه ای را از نظر جنسی طبیعی بدانیم، تعریف دقیق و مشخصی ندارد. این موضوع بیشتر به رضایت دو طرف بستگی دارد البته رضایتی که بر مبنای آگاهی و دانسته های جنسی صحیح باشد.
مساله دیگری که یادآوری آن لازم است، اختلال در عملکرد جنسی به دلیل مشکلات جسمی یا روانی است. یک افسردگی خفیف یا یک اضطراب ساده تا زمانی که درمان نشود، با کاهش میل و عملکرد جنسی همراه است. عارضه جانبی بسیاری از دارو ها به خصوص داروهای ضدفشارخون نیز کاهش عملکرد جنسی است. در این موارد چه بسا عشق و صمیمیت بین زوج بیشتر از گذشته هم باشد اما به دلیل دیگری، رابطه زناشویی خوبی با هم نداشته باشند. درمان مشکل جنسی که در یکی از آنها پیش آمده، به فهم و درک دیگری وابسته است. فهم و درک این که اختلال جنسی مانند هر اختلال دیگری گذرا و قابل درمان است و لزوما به معنای کاهش عشق و صمیمیت نیست.
گاهی هم برعکس، زن و شوهری رابطه عاطفی خوبی ندارند ولی در رابطه زناشویی موفق هستند. البته ارضا شدن آنها صرفا یک ارضای جنسی است و با ارضای روانی توام نیست. مشکل دیگری که ممکن است بین زوج ها پیش بیاید، نقطه مقابل مشکل قبلی است. مشکل اینجاست که گاهی اهمیت دادن زیاد به رابطه زناشویی از طرف یکی، به برداشت بد از سوی دیگری منجر می شود.
دکتر حافظ باجُغلی
روانپزشک ، عضو کمیته بهداشت و سلامت جنسی انجمن روانپزشکان ایران
پیرزنی برای سفیدکاری منزلش کارگری را استخدام کرد.
وقتی کارگر وارد منزل پیرزن شد، شوهر پیر و نابینای او را دید و دلش برای این زن و شوهر پیر سوخت.اما در مدتی که در آن خانه کار می کرد متوجه شد که پیرمرد انسانی بسیار شاد و خوش بین است.او در حین کار با پیرمرد صحبت می کرد و کم کم با او ارتباط دوستانه ای برقرار کرد.در این مدت او به معلولیت جسمی پیرمرد اشاره ای نکرد.پس از پایان سفیدکاری وقتی که کارگر صورت حساب را به همسر او داد، پیرزن متوجه شد که هزینه ای که در آن نوشته شده خیلی کمتر از مبلغی است که قبلا توافق کرده بودند.پیر زن از کارگر پرسید که: شما چرا این همه تخفیف به ما می دهید؟کارگر جواب داد: من وقتی با شوهر شما صحبت می کردم خیلی خوشحال می شدم و از نحوه برخورد او با زندگی متوجه شدم که وضعیت من آنقدر که فکر می کردم بد نیست.پس نتیجه گرفتم که کار و زندگی من چندان هم سخت نیست. به همین دلیل به شما تخفیف دادم تا از او تشکر کرده باشم.پیرزن از تحسین شوهرش و بزرگواری کارگر منقلب شد و اشکش جاری شد. زیرا او می دید که آن کارگر فقط یک دست داشت!نتیجه اخلاقی : سعی کنیم در هر زمان از حس اعتمادبخشی و رعایت حال دیگران غافل نشویم!
بسیاری از مردها معتقدند هر قدر هم که از شروع زندگی مشترک با همسرشان زمان گذشته باشد، خوب است برای استحکام بیشتر بخشی غیر قابل انکار از بنیانهای زناشویی، زنها شروع کننده و پیشنهاد دهنده یک رابطه شوند. مشاوران خانواده معتقدند این تفکر درست است زیرا اگرچه اغلب مردها، از پیشقدم شدن برای رابطه جنسی هیچ ابایی ندارند ولی همه آنها دوست دارند که گاهی هم زن اولین قدم را برای شروع بردارد.
در حقیقت بسیاری از مردها معتقدند هیچ وقت نفهمیدهاند چرا بعضی از زنها هرگز به هنگام احساس نیاز به روابط زناشویی و شوق در تحریک جنسی و شهوت، از آنها تقاضای رابطه جنسی نمی کنند!
.برای خودداری زنها در ابراز تمایل و اقدام برای رابطه زناشویی دلایل متعددی وجود دارد که در اینجا شایعترین آنها را مورد بررسی قرار می دهیم. شما با به کار گیری چند نکته ساده می توانید بر این اشتباه همسرتان فایق آمده و او را علاقهمند کنید که حداقل گاهی در پیشهاد رابطه زناشویی با شما پیش قدم شود.
اغلب زنها احساس می کنند که اجباری برای شروع رابطه زناشویی ندارند.
آنها می دانند که مرد هر وقت بخواهد تقاضای خود را مطرح می کند و آنها خواسته مرد را برآورده خواهند کرد. وقتی که همیشه شما درخواست کننده باشید، دیگر زن اجباری برای خودش در این کار نخواهد دید و احساس میکند که هرگز مجبور به شروع رابطه نخواهد بود.
برای حل این مشکل باید گاهی خویشتندار باشید تا ارزش شما مشخص شود! اگر قبلا" در هفته چند بار رابطه زناشویی داشته اید حالا زن در همین فاصله زمانی منتظر شماست. گاهی صبر کنید که او درخواست بدهد .
در برخی از جوامع این تصور وجود دارد که زنها نباید شروع کننده رابطه جنسی باشند.
برخی فکر می کنند درخواست رابطه جنسی از جانب زن پدیده ای زشت محسوب شده و همه از آن رویگردانند. در چنین شرایط فرهنگی، زن میپندارد که در صورت پیشقدم شدن برای شروع رابطه، از جانب مرد متهم به فساد شده و ممکن است از سوی او رانده شود. باید ریشه چنین تفکری را در ذهن او بخشکانید. فقط کافی است توضیح دهید که چگونه و با انجام چه کارهایی توسط وی، تحریک می شوید و به او بگویید چون شما زن و شوهرید و درخواست شروع رابطه توسط او به هیچ وجه عیبی ندارد.
منتظر برداشتن اولین قدم از سوی همسرتان باشید و او را بخوبی در مورد رفتاری که انجام می دهد راهنمایی کنید. وقتی او نشانه های لذت را در وجود شما ببیند و مورد تشویق قرار گیرد، کلیه افکار قبلی را بدست فراموشی خواهد سپرد.
گاهی ممکن است زن سرحال نبوده و بی حوصله و خسته باشد .
کاهش میل جنسی در زن یا عدم جذابیت مرد برای او، همه می توانند باعث شوند تا زن به بهانه های گوناگون مثل سردرد یا احساس کسالت از انجام عمل جنسی سرباز زند. بی میلی جنسی در زن مشکلترین و سخت ترین موضوعی است که شما با آن مواجه میشوید. ابتدا باید مشخص کنید که علت بی علاقگی زن به رابطه زناشویی چیست، سپس درصدد رفع علت آن برآیید. اگر به مرور زمان و بتدریج علاقه او نسبت به شما کم شده باشد، باید علت آنرا دقیقا" بررسی نموده و موقعیت خود را تثبیت کنید.
اگر رابطه جنسی برای شما عادی شده،سعی کنید تا روش خود را عوض کنید و جذابیت بیشتری به آن بدهید. بزودی خواهید دید که تمایل همسرتان برای رابطه با شما بالا خواهد گرفت.
درصورتیکه شما جذابیت سابق خود را برای او از دست داده و برایش عادی شده اید، باید مجددا" به حال و هوای گذشته برگردید و مجددا" صفات جذاب و مورد علاقه او و خواسته هایش را در خود زنده کنید.به این ترتیب خیلی زود آتش عشق و علاقه او نسبت به شما دوباره شعله ور خواهد شد.
با کمی صبر و پشتکار و به کار گیری نکات بالا شما میتوانید حتی خجالتی ترین زنها را هم وادار کنید تا در برخورد باشما برای شروع رابطه جنسی پیش قدم باشند.
هر فرد ناتواناییها و تواناییهایی دارد. سعی کنید بر تواناییهای خود تکیه کنید و به کمک آنها بر ناتواناییها و نواقص خود فائق آیید. کم نیستند افراد معلولی که به معلولیت خود به چشم یک فرصت نگاه کرده و حتی در مواردی موفقتر از افراد سالم زندگی میکنند!
هر کس دارای منطقه راحتی (Comfort Zone) خاصی است و در این منطقه احساس آرامش دارد. بنابراین علاقهای به خروج از این منطقه ندارد و اگر مجبور شود از این منطقه بیرون آید، احساس ناامنی و استرس خواهد داشت.
ظرفیت او در پذیرش و برخورد با مشکلات دارد. هر چه منطقه راحتی بزرگتر باشد، پذیرش مسائل برای او سهلتر بوده و فرد با اعتماد به نفس بالاتری با مشکلات روبرو میشود.
آموزش یکی از روشهای موثر در وسعت دادن به دایره راحتی است. با یادگیری، نگرش فرد نسبت به محیط تغییر کرده و اعتماد به نفسش برای تغییر شرایط بالا میرود. بنابراین از آموزش و بالا بردن مهارتهای زندگی خود غافل نشوید.
همچنین از برخورد با مسائل و مشکلات نهراسید. آنها را بپذیرید و در جهت حل آنها گام بردارید. با این کار به منطقه راحتی خود وسعت میدهید و زندگی را برای خود شادتر و دلپذیرتر میکنید.
همه این ضربالمثل معروف را شنیدهایم که میگوید: «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!» شما چقدر به این گفته اعتقاد دارید؟ چقدر خودتان را همرنگ افراد دور و بر خود میکنید؟ توجه داشته باشید که هر فرد یک موجود منحصر به فرد است و تواناییهای خاص خود را دارد. شما نیز دارای تواناییهای شگرفی هستید که فقط مختص خودتان است و البته در صورتی آشکار میشود که وجود آنها را در خود بپذیرید و به درجه بالایی از خودباوری برسید. حال اگر میخواهید در مسیر خودباوری گام بردارید تا به خودتان و تواناییهایتان برسید، ابتدا یک خط قرمز روی ضربالمثل بالا بکشید و به جای این که سعی کنید خودتان را همرنگ جماعت کنید، برای دیگران الگو شوید. به جای همرنگی با دیگران، تفکر خلاق را در خود تقویت کنید. شما با بقیه مردم متفاوت هستید. متفاوت فکر کنید و متفاوت عمل کنید، تا نتیجهای متفاوت بگیرید!
متاسفانه ما عادت کردهایم که به دنبال موضوعات مشکل، دست نیافتنی و حتی غیرممکن (برگشت به زمان گذشته!) باشیم و کمتر به موضوعات ساده، راحت و سهلالوصول فکر میکنیم. ما امروز را که در دسترس است از دست میدهیم تا به گذشته تبدیل شود، سپس بازگشت آن را آرزو میکنیم! «امروز»، فردا به دیروز تبدیل خواهد شد. پس قبل از اینکه امروز به دیروزی دیگر تبدیل شود، میتوانیم به راحتی از آن بهرهمند شویم. هر آن چه که قرار است در آینده در مورد امروز فکر کنیم و افسوس بخوریم، میتوانیم همین امروز به فکر باشیم و از زمان حال استفاده بهینه کنیم. موفقیت ما در گرو استفاده از فرصتهاست. فرصتهایی که به سرعت میگذرند. این موضوع در مورد کودکان نیز صادق است. کودکان امروز، بزرگسالان فردا هستند. زمان به سرعت در حال سپری شدن است و خیلی زود دیر میشود. پس از همین امروز باید به فکر آینده کودکانمان باشیم. بنابراین سهلانگاری امروز ما در مورد کودکان، میتواند صدمات جبران ناپذیری را به آیندهسازان و آینده جامعهمان وارد کند. پس بیایید به جای افسوس خوردن به گذشتههای از دست رفته، از اکنون گذشتههای آینده را به درستی طراحی کنیم و در آینده به عملکرد گذشتهمان ببالیم. اینکه امروز کیستیم، پیامد گزینش دیروز ماست. فردا هم همان کسی خواهیم شد که امروز برمیگزینیم. حتما شما هم با افرادی برخورد کردهاید که افسوس سالهای گذشته را میخورند. آنها از این که از دوران کودکی و جوانی خود و یا در کل، از عمر گرانبهای خود به درستی استفاده نکردهاند و فرصتها را سوزاندهاند، پشیمانند. این موضوع حتی ممکن است در مورد من و شما هم صادق باشد. شاید بعضی اوقات آرزوی بازگشت به دوران کودکی و جوانی را داشته باشیم تا به گونهای دیگر زندگی کنیم و بتوانیم از فرصتها به نحو احسن استفاده نماییم.
بخشی از این شرایطی که درجامعه بوجود اومده واقعا تقصیر ادما نیست٬ این قدر خرافه ایجاد کردند اینقدر سواستفاده به نام دین شده که مردم یه سریاشون از هرچی متصل به دینه زده شدند٬ گرچه خب اینم درک درستی نیست و نمیشه به خاطرش اصل دین رو زیر سوال برد.
من فکر میکنم این که دینمون چیه مهم نیست٬ اعتقادم به دین سخت گیرانه و اون چیزی که تو مدرسه یادمون دادن نیست٬ اگر بتونیم پایند اخلاق و انسانیت باشیم خیلی از راه رو طی کردیم٫ بعدم اگه خدا رو تو زندگیمون نداشتیم تا الان هزار بار بریده بودیم...یه جاهایی تو زندگی هست که فقط چون خدارو داری میتونی سرپا وایسی...
اگر شما به دلیل ترس از شکست، کار جدیدی را شروع نکنید، در واقع شما پیشاپیش شکست را پذیرفتهاید. انجام هر کاری ممکن است با موفقیت و یا عدم موفقیت همراه باشد. بسیاری از مردم عدم موفقیت در کار را شکست میدانند. ولی افراد موفق آن را یک تجربه به حساب میآورند. هر چه تعداد این عدم موفقیتها در کاری بیشتر باشد، در واقع تجربه فرد در آن زمینه برای رسیدن به موفقیت، بیشتر خواهد شد.
حتما داستان اختراع لامپ ادیسون را شنیدهاید. گفته میشود ادیسون برای اختراع لامپ 999 بار عدم موفقیت را تجربه کرد و دفعه هزارم موفق به اختراع لامپ روشنایی شد. در آن زمان وقتی خبرنگار جوانی از او میپرسد که: «آقای ادیسون شما بابت شکستهای متوالی در ساخت لامپ ناراحت نیستید؟»
ادیسون جواب میدهد: «من شکست نداشتهام، همهاش پیروزی بود. من در واقع 999 راه را پیدا کردم که منجر به اختراع لامپ نمیشود و سپس هزارمین راه را امتحان کردم.»
با یکی از دوستان چند روز پیش بحث کردم ، معتقد بود که پسری که 25 سال رو رد کرده باشه امکان نداره که رابطه ی جن سی نداشته باشه اگه همچین پسری دیدی به من معرفی کن .. میگفت الان خیلی از پسر ها قبل از ازدواج شون به خاطره نیاز ها شون مخ یک دختری رو میزنن و باهاش ارضا میشن و حتی س کس انجام میدن ، بعدشم رهاش میکنن و باهاش ازدواج نمی کنن ، میگفت الان خیلی از دختر ها هستن که اصلا دنبال ازدواج نیستن فقط میخوان گه گاهی یک رابطه ی جن سی با دوست پسرشون داشته باشن ، گفتم آخه کدوم دختری حاضر میشه که بدون ازدواج با دوست پسرش رابطه جن سی برقرار کنه ؟ گفت خیلی ها هستن
گفتم خب همه پسر ها که بد نیستن نمونه اش برادرت که گفتی نماز صبح میخونه .. گفت از کجا میدونی ؟ این نماز صبح میخونه ولی رابطه جن سی هم داشته بدون قصد ازدواج ... گفتم خب اگه رابطه بدون ازدواج آسون باشه پس چرا ازدواج میکنن ؟ به قول معروف آدم به خاطره یک لیوان شیر که گاو نمیخوره ... گفت آخه بعد از 30 سالگی دیگه چون کارشون کامل فراهم شده و سرمایه ای جمع کردن ازدواج میکنن خب رابطه با دوست دختر که امکان پدر شدن براشون فراهم نمیکنه .. یعنی ازدواج میکنن برای اینکه پدر بشن اونم بعد از 30 سالگی ... پس فکر کردی چرا پسری که شغل داره ولی ازدواج نمیکنه ؟ اون میخواد اول با دختر های متفاوت لذت شو ببره ... بعد از 30 سال که رد شد برای اینکه پدر بشه و بچه داشته باشه ازدواج میکنه اونم با دختری که آفتاب مهتاب ندیده باشه ... بهم گفت این حرفا رو برای این بهت زدم چون خیلی دختره پاک و ساده ای هستی ... فکر میکنی همه مثل خودت پاک هستن ... ولی این طوری نیست حتی منم که از نظره تو پسره خوبی هستم ولی همون طور که بهت گفتم پاک نیستم ... بهت توصیه میکنم که اگه زمانی خواستی ازدواج کنی با یک پسره مذهبی ازدواج کن چون پسره امروزی به درده تو نمیخوره .. پسرای امروزی به راحتی با هر دختری دست میدن و رو بوسی هم می کنن باهاشون و براشون عادی هست ... خلاصه بعد از حرف زدن باهاش یه جورایی از زندگی نا امید شدم ... واقعا چرا خیلی از پسر دخترای ما این جوری منحرف شدن ؟ شرح آن مفصل است!
«مثل دی،مثل بهمن،مثل اسفند
مثل زمستان...احساسم یخ زده
آرزوهایم قندیل بسته
و امیدم زیر بهمن سرد دفن شده
نه به آمدنی دلخوشم
ونه از رفتنی غمگین...
این روزها پر از سکوتم
نه حوصله ی دوست داشتن دارم
نه میخواهم کسی دوستم داشته باشد... »
کاش بجای اینهمه شعارهای حجاب زینت زن است ! زن در حجاب مانند دری است در صدف و از اینطور اراجیف ! یه کمی رو ذهن مردها کار میکردین که کلا زن رو چه با حجاب و چه بی حجاب فقط یک چیز می بینند بعنوان رفع نیازشون [sex] و بس !
بعضی اخلاق ها و رفتارها و کارها، درست یا غلط بودنشون مطلق هستش! مثلا همه میدونن که دروغگویی بده، راستگویی خوبه، امانتداری خوبه، فوش دادن بده! دزدی بده و ...! اینها تکلیفشون معلومه! البته بماند که تو جامعه امروز متاسفانه خیلی موارد غلط داره عادی میشه! اما شاید بشه گفت خیلی اخلاق ها و رفتارها و کارها به لحاظ درست و غلط بودن، نسبی هستند! مثلا من ممکنه از عنوان کردن موضوعی تو جمع بدم بیاد، یکی ممکنه براش عادی باشه! من ممکنه بدم بیاد هر رفتار محبت آمیزی رو نسبت به همسرم تو جمع انجام بدم، خیلی ها تو خیابون هم از سر و کول همسرشون بالا برن! خب کم پیش نیومده که اینجا نوشتم از این گونه رفتارها و نظر دوستان رو هم شنیدم. خیلی ها باهام موافق بودن و خب خیلی ها هم مخالف! البته من همواره سعی ام بر این بوده که یک اخلاق رو نقد کنم، و کلِ وجود و اخلاق یه آدم رو بابت داشتن اخلاقی که من خوشم نمیاد، نبرم زیر سوال! ضمن این که همواره سعی ام بر این بوده که حرفم رو تا حد امکان با فوش (!) دادن همراه نکنم! مسلما کلامی که در عین نقد کردن، توهین آمیز نباشه، تاثیرگذارتر هم هستش! میخوام از این مواردی که گفتم این نتیجه رو بگیرم که وقتی یه موردی نسبی هستش و از دید من منفیه، من میتونم انجامش ندم! و بدم بیاد از اون کار و اخلاق و همین طور میتونم دوری کنم از کسی که تو موقعیتی اون اخلاق و رفتار خاص رو انجام میده! اما این دلیل نمیشه که در وهله اول توهین کنم به اون آدم و در مرحله دوم دائم دوستانم رو هم وادار کنم به پذیرفتن عقیده من در اون مورد خاص و سوم این که دائم بگم این اخلاقِ بدیه و هزار تا دلیل براش بیارم تو اون اخلاق نسبی رو مطلق جلوه بدم! ضمن این که باید یادمون باشه که باید یه اخلاق رو نقد کنیم، نه یه آدم رو! و یادمون باشه که همه آدم ها خاکستری هستن!
خیلی آدم ها (البته شاید بشه گفت همه آدم ها!) خاکستری هستن! خوبی دارن، بدی هم دارن! منم یکی از همین آدم های خاکستری هستم! همیشه فکر میکنم که اگه دلم میخواد بقیه دوستم داشته باشن و خوبی هامو ببینن، لازمه که خودم هم همینجوری باشم! دیدن بدی آدم ها کار ساده ایه! دیدن خوبی ها اما سخته! مسلما آدم کور نیستش! ولی واسه این که بتونی آدمها رو دوست داشته باشی لازمه گاهی خودتو بزنی به کوری! من دوستان زیادی دارم! گاهی بعضی ها تعجب میکنن که من چطور با فلان دختری که هرشب تو بغ.ل یه پسره دوستم، با دختر چاد.ری. که فقط دماغش پیداست هم دوستم! خب خیلی ساده است! من دلم میخواد باهاشون دوست باشم و خوبی هاشون رو میبینم! همه آدم ها جنبه های خوبی دارن که میتونن به آدم یاد بدن که خوب باشه!!
ولی یه آدمهایی هستن که خودشون هم خاکستری ان! ولی بقیه رو سیاه و سفید میبینن! تا ذره ای این سفید خدشه دار بشه، سریع طرف رو میندازن دور! البته این سفیدی به معنای خوبی نیست اصلا! چون هیچ آدمی معصوم نیستش! به معنای هم نظر بودن با اون هاست! اگه کسی نظر اونها رو نداشته باشه، سریع میندازنش دور! به همین سادگی! صورت مسئله پاک! اما گاهی لازمه آدم به خودش زحمت بده با طرف صحبت کنه و به خودش زحمت بده و یه چیزهایی رو ندیده بگیره تا یه چیزهایی رو حفظ کنه! یه چیزهایی مثل دوستی، مثل خاطرات مشترک... وگرنه تا آخر عمر مجبوره دوست و خاطره عوض کنه... این یه هنره! هنر ایجاد رابطه و حفظ کردن اون!
من از آن جمله زن هایی هستم که شاید یک چیزی بین زن سنتی و زن امروزی باشم! از آن طرف مشغول درس خواندنم و قصد ادامه تحصیل دارم و کلی آمال و آرزوهای بزرگ و دلم میخواهد کتاب بخوانم و با همسرم بحث های عمیق دینی و اخلاقی و سیاسی و اجتماعی داشته باشم و زبانم از آن خفن هایش بشود!، از این طرف عاشق آشپزی هستم و دلم میخواهد غذاهای متنوع بپزم و سبزی پاک کنم و چای خوشرنگ با کیکی و شیرینی که خودم درست کرده ام جلوی همسرم بگذارم! گاهی میخواهم پرواز کنم و کارهای بزرگ انجام دهم و گاهی دلم میخواهد همچون پرنده ای اهلی در آغوش همسرم تنها دغدغه ام ناهار فردا باشد! نمیدانم خوب است یا نه! ولی هرگز سعی نمیکنم بین این دو شخصیت یکی را انتخاب کنم! اصلا مگر همیشه باید سیاه و سفید بود؟ من میخواهم آن وسط ها برای خودم خوش باشم!
بارها شنیده ایم و خوانده ایم خوشبختی چیزی غریب و دور از دسترس نیست . اغلب به خود نهیب می زنم که همین امکان بودن خوشبختی است. حالا این ماییم که می توانیم خوشبختی را رنگ و بو دهیم . غلیظ یا کمرنگ یا اصلا بی رنگ کنیم . یک گوشه از خوشبختی این است که خلوتی داشته باشیم و مطالعه کنیم . مطالعه کنیم و نفس بگیریم . برای بهتر بودن برای شدن آنچه که همواره در پی اش بودیم . کتابها گوشه گوشه ی دنیا را نشانمان می دهند .راه باز می کنند و اغلب با ناگفته هایشان به فهم بیشتر و بیشتر دعوتمان می کنند . این روزها که یک نوع بی قراری و حتی ناامیدی ،کرختی و سستی در خود احساس می کنم و نوسان این احساسات بی رمق ِرمقم می کند ، هر گاه که بهتر فکر میکنم و به این می اندیشم که چه چیزی باعث می شود تا بهتر شوم هیچ مرهم و دارویی جز کتاب به ذهنم نمی آید .به همین خاطر با لب زدن به لیوانی از شعر یا داستانی جرعه جرعه توان از دست رفته ام را بیشتر می کنم و جای سستی و بی دلی را در وجودم یک نوع دل دادگی فزاینده به زندگی و بودن و فهمیدن پر می کند. جملاتی از ویرجینیا وولف نیز داروی بی نظیری است برای این دلدادگی و بودن : کتابها چه خلاقیت لذت بخشی برایم به ارمغان می آورند! وارد شدم و میز را دیدم که پوشیده از کتاب بود. همه را بو کشیدم و نتوانستم در برابر وسوسه برداشتن این یکی مقاومت کنم، فکر می کنم می توانم برای همیشه اینجا بمانم و در نهایت خوشبختی کتاب بخوانم…
اون روزهایی که رویاهاتون فرو ریخت و ترد و شکننده و مهجور شدین تازه می فهمین چند چندین ! رو کیا اشتباه حساب کردین . کدوما دوستن و پا به پات می شینن غصه می خورن و کدوم آدم ها جدی نمی گیرنت و یا حتی بی خیالی طی می کنن. خوش به حال اونایی که رفیقی دارن، هم نفسی دارن که میاد یله می کنه شونه هاش رو تا نشکنین. شده با یه تلفن ساده و بی هوا توی اوج ویرانیت… اگه از این دوست ها شما هم داشته باشین خوش به حالتون و اگه نداشته باشین وای به حالتون
حتی اگه از دستتون ناراحت هم باشه باز ببینه که داری از هم می پاشی همه چی رو فراموش می کنه و آستین بالا می زنه و شروع می کنه به مواظبت کردن از تو . شروع می کنه به امنیت دادن بهت تا دوباره جون بگیری .
دستهام توی جیب پالتوم بود، شالگردنم را دو دور پیچیده بودم دور گردنم ، بینی و دهانم را هم پوشانده بود، نفس که میکشیدم شیشه های عینکم بخار میکرد، تا میخواست تمیز شود دوباره
بخارِ بازدمِ بعدی میپوشاندش.. از خیابان ها که میخواستم رد شوم، یا باید نفس نمیکشیدم و اطرافم را میدیدم، که می مُردم.. یا نفس میکشیدم و اطرافم را نمیدیدم، که باز احتمالا می مُردم...
گاهی بدلیل تعبیر و تفسیر ذهنی مان، در رویدادها و حوادث زندگی احساس می کنیم، کنترل زندگی را در دست نداریم. با بازنگری در افکار و قابلیتهای خود احساس بهتری پیدا می کنیم و می توانیم شرایط بهتری را برای خود به ارمغان آوریم.
بن بست ذهنی
گاهی ممکن است شما احساس کنید، کاری از دستتان بر نمی آید و هرکاری انجام می دهید، بی نتیجه و بی فایده است. احساس درماندگی و ناتوانی می کنید که کاری نمی توانید انجام دهید. چنین افکاری اگر گذرا باشد، مشکلات جدی برای شما بوجود نمی آورد ولی زمانیکه این افکار مدت زمان طولانی ادامه داشته باشد و بر روی عملکرد و فعالیتهای شما تاثیرگذار باشد، بهتر است در مورد افکار و احساس درماندگی خود چاره چویی کنید.
درماندگی به معنای احساس ناتوانی در انجام امور و این احساس که شما در شرایط و موقعیتهای مختلف زندگی نمی توانید کنترلی داشته باشید، معنا می شود.
گاهی براثر شرایط زندگی، رویدادها، حوادث زندگی و کسب اطلاعات نادرست و آموزشهای نادرست، نحوه تفکر و تفسیری که از رویدادها و وقایع دارید موجب بوجود آمدن احساس درماندگی می شود که گاهی ریشه بی حوصلگی ، بی علاقگی ، رخوتها و افسردگی به درماندگی بر می گردد.
غلبه بر احساس درماندگی
عامل بسیار موثری برای غلبه بر درماندگی، سبک، تفسیر و تبینی است که برای مشکلات و موفقیت پیرامون خود بکار می برید. بعنوان مثال موفقیتی که بدست می آورید به خوش شانسی نسبت می دهید یا به توانایی و تلاش خود!
هر کدام از این تفسیرها در احساس و هیجان فرد نقش بسزایی دارد اگر فرد به این نتیجه برسد که بسیاری از فعالیتها او نتیجه سعی و تلاش خود است، احساس شادمانی و رضایت و اینکه بر زندگی خود مسلط است را بدست می آورد ولی زمانیکه احساس می کند این فعالیتها نتیجه شانس و کارهای دیگران است،احساس ناتوانی و ناکارآمدی به او دست می دهد و متعاقباً تمایل و انگیزه ی برای کنترل زندگی ندارد و روحیه او بی حوصله و کسل تر می شود.
بنابراین برای غلبه بر این احساس باید تواناییها و قابلیتهای که دارد را با خود مرور کنید و به آنها اهمیت و ارزش دهید تا احساس اعتماد به نفس در شما بوجود آید.
نکته بعدی این است که باید رویدادها و موقعیتهای که در روحیه شما تاثیر منفی بجا گذاشته است را شناسایی کنید و سعی کنید که درباره آنها بازنگری های درست داشته باشید و برچسبهای مناسب به آنها بزنید. بعنوان مثال " این هفته من همش بدشانسی آورده ام و بهتر است هیچ کاری انجام ندهم." بهتر است بجای آن، فکر کنیم که " هر روز از زندگی تجربه نو و جدیدی داریم که می تواند بر اطلاعات و بهتر شدن ما بیافزاید."
همچنین بسیاری از فعالیتها و اهداف خود را به گام های کوچکتری تبدیل کنید تا برایتان قابل دسترسی باشد و احساس امیدواری و توانایی در شما بوجود آورد.
با انجام این کارها باز هم اگر نتوانستید از احساس درماندگی خود رها شوید. بهتر است به متخصصان و مشاوران مراجعه کنید و از آنها کمک بگیرید.
بسیاری از زوجهای جوان به دلیل عدم آشنایی و در پاره ای از موارد نبود آگاهی کافی درباره نحوه برخورد با روابط عاطفی و زناشویی بین همسران ، با مشکلاتی مواجه هستند، که متاسفانه این مشکلات در برخی از موارد تبدیل به بحران های خانوادگی می گرد که آثار آن در معضلاتی همچون افزایش آمار طلاق در جامعه ، تنوع طلبی جنسی و.... قابل مشاهده می باشد.
با هدف پیش گیری از ایجاد این گونه مشکلات و با احترام به حریم خانواده ، جهت افزایش دانایی زوجهای جوان و کمک به بهبود واستحکام روابط همسران اقدام به تهیه و ارائه مطلب زیر نموده ایم.
خراب کردن رابطه جنسی میان همسران کار چندان سختی نیست. کافی است که با خیالی راحت و آسوده، توصیههای ذکر شده در ادامه این نوشتار را عملی کنید و مطمئن باشید که از آن پس، ازدواجتان فاقد هرگونه رابطه جنسی با همسر یا دستکم بدون لذت خواهد بود. البته بعد از آن و به مرور زمان، بکلی احساس تنهایی و بیکسی خواهید کرد.
رابطه جنسی به خاطر احساساتی که همراه آن است خیلی راحت خراب میشود. تمایلات جنسی ما به سادگی تحت تاثیر اعتماد به نفس، ناامنیهای احساسی، فشارها، انتقادها و انتظارات است. پس برای اینکه حسابی رابطه جنسی با همسرتان را خراب کنید، راههای زیر را عملی کنید:
1 -حالگیری اول: فقط چون ازدواج کردهاید انتظار رابطه جنسی داشته باشید
هر همسری باید وظایف زناشویی خود را انجام دهد به همین خاطر همسرتان موظف است که با شما رابطه جنسی داشته باشد. این یکی از فواید ازدواج است.
2 -حالگیری دوم : هر هفته فقط در یک زمان و مکان خاص رابطه جنسی داشته باشید
با این کار دیگر هیچ کدام از شما با یک زمان یا مکان جدید سورپرایز نخواهید شد. «پنج شنبه شب، ساعت نه و نیم، در تختخواب». مطمئناً هیچکس از یکنواختی در رابطه جنسی لذت نمیبرد.
3-حالگیری سوم : برای رابطه جنسی خود هربار از یک الگو پیروی کنید
دقت کنید که هر بار یکسری کارهای یکنواخت و روتین شده را پشت هم انجام دهید. اصلاً مگر در رابطه جنسی تنوع هم مهم است؟
4 - حالگیری چهارم : فقط خودتان را در نظر بگیرید
اگر در رابطه جنسی فقط خودتان را در نظر میگیرید و میدانید که همسرتان از برخی رفتارهای شما خوشش نمیآید. بخصوص وقتی معتقدید اگر واقعاً شما را دوست دارد پس باید تحمل کند، ضربهای اساسی و موفقیتآمیز به رابطه خود زدهاید!
5 - حالگیری پنجم : فقط با هدف رابطه جنسی همسرتان را نوازش کنید
واقعاً چه کسی به نوازش غیرجنسی نیاز دارد؟ این طوری همسرتان میفهمد که نوازش کردن و رابطه جنسی با هم یکسان است.
6 - حالگیری ششم : برای برقراری رابطه جنسی پیش نوازی را کنار بگذارید
در دنیایی با این سرعت بالا که ما زندگی میکنیم، دیگر چه کسی وقت دارد که آرام آرام رابطه جنسی را شروع کند؟ نیازی نیست این همه همدیگر را اذیت کنید. دست از اتلاف وقت بردارید و یکسره سراغ عمل اصلی بروید. از این گذشته، هر دوی شما باید صبح بروید سر کار پس باید به اندازه کافی هم بخوابید!
7 -حالگیری هفتم : از عملکرد جنسی همسرتان انتقاد کنید
اگر این کار را نکنید همسرتان چطور باید با عیب و ایرادهای کار خود آشنا شود؟ اگر این کار را نکنید تا آخر میخواهد کارهایی را انجام دهد که شما را آزار میدهد!
8 - حالگیری هشتم : از ظاهر همسرتان انتقاد کنید
هرچه سن همسرتان بالاتر میرود و دیگر کمتر به ظاهر خود رسیدگی میکند، حتماً به او بگویید که چقدر ظاهر او میل جنسی شما را سرکوب میکند. این کار باعث میشود کمی به خودش بیاید و به وضع ظاهرش رسیدگی بیشتری کند.
9 - حالگیری نهم : موقع رابطه جنسی بگذارید تلویزیون روشن بماند
نباید بگذارید که رابطه جنسی باعث شود از برنامه تلویزیونی مورد علاقهتان عقب بمانید. پس تلویزیون را روشن نگه دارید و حین رابطه جنسی برنامه مورد علاقهتان را هم نگاه کنید.
10 -حالگیری دهم :قبل از رابطه جنسی، حین رابطه جنسی، بعد از رابطه جنسی خبررسانی کنید!
در دنیای ارتباطات باید بگذارید همه از وضعیت زندگی جنسی شما مطلع باشند. به نظر شما اگر هر اتفاقی که میافتد را در فیسبوک خبررسانی نکنید آیا اصلاً آن اتفاق رخ داده است؟!
11-حالگیری یازدهم : تا جایی که میتوانید سریع تمامش کنید، یعنی به محض اینکه ارضاء شدید
در رابطه جنسی فقط خود شما مهم هستید. هیچ نیازی نیست که از همسرتان بپرسید که آیا میتوانید کاری هم برای راضی کردن او بکنید یا نه. تصورتان این باشد که اگر چیزی نگفته است یعنی همه چیز عالی است.
12 -حالگیری دوازدهم :وقتی رابطه جنسی تمام شد سریع حال و هوایتان را تغییر دهید
هرچه زودتر کارتان را تمام کنید سریعتر میتوانید بخوابید. حرف زدن را بگذارید برای فردا سر صبحانه و هیچ نیازی هم به در آغوش گرفتن همدیگر نیست.
موارد فوق بخشی از راههایی است که بشدت میتواند روی زندگی جنسی شما و همسرتان تاثیر گذاشته و صدمات جبران ناپذیری به آن وارد کند اما همیشه بدانید که رابطه جنسی صحیح و رضایتبخش یکی از کلیدهای اصلی پایداری روابط زناشویی است.
رها کردن همسرتان بدون اینکه وی ارضا شود او را بسیار عصبی و پریشان خاطر نموده؛ به نحوی که این حالت میتواند تا مدتها اثرش باقی بماند و به گونههای مختلف مانند بهانه جویی، دعوا، خیانت، و... خود را نمودار سازد. برعکس، اگر نمیخواهید به روابط خود ضربه بزنید، همیشه با کسب آگاهیهای لازم در این زمینه به بهبود زندگی جنسی خود و همسرتان کمک کنید.
قدم نزن!!!
این جا......
این شعر هاانقدر بارانی اند،
که می ترسم،تمام لحظه هایت خیس شوند!!!!!
چه زخم هایی بر دلم خورد.......
تا یاد گرفتم،
که هیچ نوازشی بی درد نیست!!!!!
آیا سفید شدن موها قابل برگشت است؟
در واقع باید گفت نمیتوان از سفید شدن موها جلوگیری کرد، موهای شما مطابق خصوصیت ژنتیکی و الگوی ارث خانوادگیتان در سن خاصی سفید میشود. این سفیدی موها قابل برگشت نیست و موهایی که در اثر ارث یا کهولت سنی سفید شدهاند دیگر فاقد رنگدانهاند و تنها میتوان با رنگ کردن آن را مخفی کرد...
بعضی از افراد عادت به رنگکردن موهایشان دارند یا وقتی سفید میشوند برای تغییر موها را رنگ میکنند این افراد دیگر لازم نیست دنبال آرایشگر بگردند، چون مدتی است که محصولات جدیدی به بازار آمده که این مشکل را حل میکند. شاید شما هم شامپوهایی را دیده باشید که میتوان با آنها موها را رنگ کرد. این شامپوها بیشتر برای حفظ رنگ موی قبلی مفیدند، چراکه قدرت رنگکنندگی چندان زیادی ندارند و معمولا با چند بار مصرف میتوانند رنگ موی شما را به رنگ دلخواهتان تغییر دهند. عمده مصرف این شامپوها مربوط به بانوان و آقایانی است که موهای خاکستری دارند و دوست دارند به تدریج این موهای خاکستری را بپوشانند.
بهخصوص اگر شما موهای خاکستری داشته باشید و نخواهید یک دفعه رنگ آنها را با رنگ مو تغییر دهید تا کسی متوجه این تغییرات نشود، میتوانید این شامپوها را امتحان کنید. منافع این روش تغییر تدریجی رنگ مو است که البته به میزان تیرگی موها هم بستگی دارد.
حفظ بیشتر رنگ مویی که آرایشگر برای شما زده و به این ترتیب لازم نیست با فاصله زمانی کوتاه به آرایشگاه بروید، مقرون به صرفه بودن و عدم آسیب به موها از دیگر مزایای آن است ولی این نوع رنگ مو روی موهای خیلی تیره بیتاثیر است و تغییر رنگ در آن بسیار تدریجی است و امکان رنگشدن کامل موهای خاکستری هم وجود ندارد ولی باعث میشود کمتر به نظر برسند.
عیب دیگر رنگ موهای شامپویی این است که رنگ مو را بهصورت دائم و مستمر تغییر نمیدهند. برای تغییر رنگ موها با این شامپوها، فقط لازم است این شامپوها را به موهایتان بزنید و با آن موهایتان را شانه کنید. به این ترتیب مواد رنگکننده بین موهای شما پخش میشوند. در مرحله آخر باید 5 دقیقه صبر کنید و سپس موهایتان را آبکشی کنید. البته قبل از مصرف بروشور این شامپوها را بخوانید و حتما قبل از مصرف، تست حساسیت انجام دهیدیا با پزشک خود مشورت کنید.
به گفته روانشناسان و محققان صاحبنظر، یکی از عوامل خیانت فرد متاهل، گذشته اوست. فردی که در یک خانواده بی بند و بار پرورش یافته و بزرگ شده به نوعی با تربیت سالم بیگانه است. دختر و پسری که برای رفتن زیر یک سقف روزشماری می کنند آمال و آرزوهای مختلفی دارند. عروسی بگیرند، بچهدار شوند، خانهشان را بزرگتر کنند، ماشین دلخواهشان را بخرند، به سفرهای مختلف بروند و … خب در بهترین حالت، این شادیها با خاطراتی خوش می آیند و برای زوجین بهیادماندنی می شوند. اغلب همسرانی که با این خاطرات زندگی می کنند همیشه شریک غم و شادی هم بوده و در تمام دوران زندگی متعهد و وفادار به یکدیگرند، اما در مقابل زوجهایی هم هستند که با وجود خاطراتی شاد و ماندگار، به دلیل برخی فشارها، مشکلات و کمبودهای زندگی یا به دلیل عقاید سست و متزلزل در برههای از زندگی مشترک راه خود را گم کرده و دچار خیانت به همسر می شوند. خوب است بدانیم برقراری روابط نامشروع، ریسک ابتلا به بیماریهای خطرناک، رسوایی، متارکه، طلاق، رفتارهای باجگیرانه یا رشوهخواهی، تهدید، تولد فرزندانی بیهویت و… را افزایش خواهد داد.
پای نفر سومی در میان است …
خیانت منفورترین واژهای است که حتی شنیدن نام آن هم دلهرهآور است. خیانت زمانی رخ می دهد که هیچگونه پیوند عاطفی بین زوجین نباشد. خیانت اعتماد و اطمینان بین همسران را از بین برده و ادامه زندگی را برای یکی از طرفین دشوار می کند.
در بیشتر مواقع همسری که مورد بی وفایی یا خیانت قرار گرفته بشدت سرخورده می شود و حتی با تصمیمی عجولانه ممکن است میدان را برای نفر سوم خالی کند.
بنا به گفته آسیبشناسان شایعترین خیانتهایی که در جامعه کنونی ما رواج دارد. خیانت عاطفی، خیانت جنسی و خیانت اینترنتی است.
در خیانت عاطفی، یکی از زوجین از نظر احساسی به شخص دیگری غیر از همسر خود علاقهمند می شود. فرد از صحبتکردن با شخص دوم لذت می برد و تمایل دارد که اوقات فراغت خود را هم با او بگذراند. اغلب این افراد فرار از خانه و خانواده را به علت کمبود محبتهای عاطفی، نقزدنهای دائمی یا نزاع و مجادلههای همسر خود می دانند.
اما در خیانت جنسی، هیچگونه احساس و عاطفهای میان فرد با طرف مقابلش وجود ندارد و تنها روابط جنسی و هیجانی موجب برقراری این رفتار ناپسند می شود. در واقع اغلب این افراد توانایی نه گفتن در روابط جنسی را ندارند و حتی ممکن است شرایطی برای آنها پیش آید که نتوانند در مقابلش بایستند. از سوی دیگر بیشتر این افراد مایلند بدانند که از نظر دیگران تا چه میزان جالب و جذابند. همین حس برتریجویی باعث گرایش آنها به روابط نامشروع می شود.
در خیانت اینترنتی هم فرد متاهل با فردی که همسر قانونی او نیست گفت و گو کرده و تصاویر، مشخصات یا مسائل خصوصی دو طرف رد و بدل می شود.
اما چرا برخی از همسران خیانت میکنند؟
علل و عوامل گرایش به خیانت
۱ – به گفته روانشناسان و محققان صاحبنظر، یکی از عوامل خیانت فرد متاهل، گذشته اوست. فردی که در یک خانواده بی بند و بار پرورش یافته و بزرگ شده به نوعی با تربیت سالم بیگانه است. یعنی نمی داند که روابط سالم حاکم بر خانواده چیست و چگونه است. اینگونه افراد ارتباط بی قید و شرط، برقراری روابط نامشروع و ابراز تمایلات احساسی نابجا به جنس مخالف را جزئی از زندگی خود می دانند و حتی پس از ازدواج نیز این روابط را حفظ کرده و به آن ادامه م یدهند.
۲ - تنهایی و بیکاری نیز یکی دیگر از عوامل گرایش به خیانت است. اینگونه افراد در زمانهای فراغت با جنس مخالف ارتباط برقرار کرده و به نوعی وقت خود را پر می کنند.
۳ - از سوی دیگر وقتی در جامعهای روابط ناشایست رواج یابد و علنی شود، روابط برخی از زنان و مردان آزادانه شده و قبح و زشتی آن کمرنگ و در نهایت عادی می شود. در این زمان احتمال دارد برخی از همسران جذب وسوسه دنیای پرزرق و برق شده و بخواهند اینگونه روابط را تجربه کنند.
۴ – برخی افراد نیز به علت آن که دوران مجردی محدودی داشتهاند، اینگونه می پندارند که ازدواج باعث محدودیت و مانع خوشگذرانی آنها شده است. بنابراین شرکت در پارتیها، ارتباط زیاد با جنس مخالف و… در آنها انگیزهای برای خیانت به شریک زندگی می شود.
۵ - مشکلات مالی و اقتصادی را هم نباید نادیده گرفت. تمایل به داشتن زندگیهای پرزرق و برق، مجلل و مدگرایی از دیگر عوامل بروز خیانت محسوب میشود.
۶ – در ضمن دستیابی به موقعیتهای اجتماعی بالاتر، تنوع در به دست آوردن جذابیتهای جنسی، شناخت نداشتن کامل زوجین از نیازهای یکدیگر، نبود ارتباط عاطفی و صمیمانه، ضعف مبانی اخلاقی، ازدواجهای ناهمگون و اجباری، ازدواجهایی که بر اساس احساسات و بدون آگاهی سر گرفتهاند، ارضانشدن سالم نیازهای جنسی در نهاد خانواده، نبود جذابیت در همسران، انتقام از رفتار خیانتکارانه همسر، مشکلات شخصیتی یا روانی یکی از زوجین و انتقام تلافیجویانه در برابر شک و گمانهای افراطی و نابجای همسران از دیگر عوامل خیانت زوجین محسوب می شود.
خــــدایا ...!
گاهى که دلــــم از این و آن و زمین و زمان مى گـیـــرد
نگـــاهم را به سوى تــــو و آســـــمان مى گیرم
و آنقدر با تو درد و دل مى کنم تا کم کم چـشــــم هـــایم با ابـــرهاى بارانیت همراهى مى کنند
و قــلـــبـــم سـبــک مى شود
آنوقت تو مى آیى و تمام فضاى دلم را پر مى کنى
و من دیگر آرام مى شوم
و احــســـاس میکنم هیچ چیز نمى تواند مرا از پاى در بیاورد
چون تو را در قــلـبـــم دارم
در یک مطلبی میخوندم که براساس اطلاعات معاونت آمار و انفورماتیک سازمان ثبت احوال کل کشور، در ازای هر یکصد زن، 122.5 مرد طی سال گذشته فوت کردن که مهمترین دلیل مرگ اونها سکته قلبی هست.
فشارخون بالا، کلسترول، اضافه وزن، عدم تحرک، مصرف ناکافی سبزی و میوه و مصرف دخانیات به ترتیب نقش بیشتری در ابتلا به بیماریهای قلبی دارند.البته از این موضوع نمیشه
گذشت که احتمال مرگ مردان بر اثر رانندگی بیشتر از زنانها هست برای این که مردان بیش از زنان از رانندگی لذت میبرن... (احتمالا)
چند علت دارد:
1_ زیرا اصولاً مقاومت بدن مردان در مقابل هجوم میکروب ها، از استقامت بدن زنان کمتر است.
مردان و پسر ها برای مبتلا شدن به سکته مغزی، عفونت های ویروسی و زخم معده و اثنی عشر و لخته شدن خون در عروق و بعضی از انواع بیماری های روانی آمادگی بیشتری دارند.
2_ چون زنان بیشتر از مردان گریه می کنند و زیاد درد دل می کنند و عقده ها را بیرون می ریزند. 3_ چون به هنگام مرض و بیماری زود تر از مردان به دکتر مراجعه می کنند.
4_ زیرا جنگ ها و نزاع هایی که منجر به کشته شدن می شود، میان زنان بسیار کم اتفاق می افتد. 5_ کار های سخت و دشوار و خطرناک بر خلاف مردان بر عهده آنها نیست.
چندی پیش که جلوی آیینه داشتم خودمو نگاه می کردم اولین موی سفید لابه لای ریشم که خودنمایی می کرد،دیدم. خیلی دلم گرفت اون یه نخ ریش و با مو کن کندم .ولی نتونستم مخفی کنم حقیقت شاید تلخو ،چون چند روز دیگه بازم سر باز کرد و یه نخ شد دو تا و سه تا.....
من فهمیدم دیگه نمی تونم خودمو به خامی و سادگی بزنم. من چه قبول کنم چه نه،در حال پیر شدنم و فرصت ها در حال کم شدن.ا ین شعر فریدون مشیری رو در وصف حالم، مناسب دیدم که تو وبلاگم گنجوندمش
آهی کشید غم زده ی پیر سپید مو
افکند صبحگاه در آیینه چون نگاه
در لابلای موی چو کافور خویش دید:
یک تار مو سیاه!
در دیدگان مضطربش اشک حلقه زد
در خاطرات تیره و تاریک خود دوید
سی سال پیش نیز در آیینه دیده بود:
یک تار مو سپید!
در هم شکست چهره ی محنت کشیده اش
دستی به موی خویش فرو برد و گفت:«وای!»
اشکی به روی آیینه افتاد و ناگهان
بگریست های های!
دریای خاطرات زمان گذشته بود
هر قطره ای که بر رخ آیینه می چکید
در کام موج ،ضجه ی مرگ غریق را
از دور می شنید؛
طوفان فرو نشست ولی دیدگان پیر
می رفت باز در دل دریا به جستجو:
در آب های تیره ی اعماق خفته بود
یک مشت آرزو!
قلب سازیست آسمانی، باید نحوهی نواختن آنرا آموخت.
اگر ندانیم چگونه ساز دل بنوازیم، زندگی را به قصهای غمبار
تبدیل کردهایم. زیرا نغمههایی که در دل داریم هرگز مترنم
نمیشود و در گور خواهند خفت.
این تراژدیست .
تنها تراژدی جدی زندگی آنست که حقیقت به عرصه پا نگذارد ،
با همهی رنگها و نماها و نغمههایی که در سینه داریم به گل
نشسته ایم ، عطر خوش انفاس مسیحایی را به دست باد صبا
نسپرده و در آفاق و انفس نپراکندهایم .
این است تراژدی زندگی و به ندرت کسی را میتوان یافت که
زندگی تراژدی نداشته باشد... .
افسردگی با آنکه به بیماری زنان شهرت یافته است ولی نقش آن در زندگی مردان بیش از آن است که گمان می رود. مردان معمولاً تلاش می کنند بر افسردگی سرپوش بگذارند و اقرار به داشتن آن و ابراز آن را دور از شان و خصلتِ مردانه می دانند.
تحقیقات، متاسفانه حکایت از آن دارد که مردها در تلاش خود در این زمینه موفق هستند. بر طبق آمار معلوم شده است که ۷۰ درصد مواقع، دکترهای عمومی قادر به تشخیص بیماری افسردگی مردان نیستند.
بررسی ها نشان داده است که زنان معمولاً قادر به درونی ساختن فشارهای روحی هستند و ضمن پذیرش مشکلات درونی، سعی در ابراز آن و گفتگو درباره آن دارند. مردان تحمل کمتری برای دردهایی که وجودشان را می آزارد دارند برای همین دست به واکنش هایی می زنند که یا از آن بگریزند یا آن را در محفظه جدیدی به غیر از درون خود منتقل کنند.
افسردگی پنهان نگه داشته مردان ۳ عارضه دارد:
۱ – مردان برای گریز از افسردگی به مشروب و مواد مخدر پناه می برند، یا به پرکاری و تلاش برای فراموش کردن بیماری خود از طریق مشغولیت زیاد تن می دهند، یا در ادامه به رفتارهای اعتیاد گونه نظیر روابط جنسی بیرون از ازدواج تمسک می جویند.
۲– گوشه گیری اختیار می کنند و با دنیای بیرون قطع رابطه می کنند
۳ – دست به طغیان رفتاری می زنند و به قدری حساس می شوند که همه چیز غیر قابل تحمل می گردد و تحت این موقعیت شکننده طبیعتاً به خشونت متوسل می شوند.
دلائل افسردگی نیز در بین زنان و مردان می تواند متفاوت باشد. زنان وقتی غمگین و افسرده می شوند احساس ضعف و از دست دادن قدرت را تجربه می کنند. مردان از وقتی میل به زندگی و شور و شعف پیرامون آن را از دست می دهند احساس قطع رابطه با نزدیک ترین عزیزان را بروز می دهند. عزلت گزینی مردان، شروعش از کودکی است، از وقتی که به پسرها می آموزند که ضعف خود را بروز ندهند و احساسات خود را پنهان کنند.
برای مردان و برای مبارزه شان با افسردگی، پیوند و تماس دوباره بسیار ضروری است. معالجه مردان افسرده، مقدمتاً با حل عوارض جانبی بیماری پنهان نگه داشته شده شان شروع می شود. مردان افسرده مشخصاً خوب است متوجه شوند که اعتیاد به مواد ظاهراً آرامشبخش نه تنها راه حل نیست بلکه لایه های جدیدی از ناهنجاری را بر بدن آنها تحمیل خواهد کرد.
کنده شدن از اعتیادهایی که مردان افسرده برای «خود درمانی» بر می گزینند به آنها فرصت می دهد تا به ریشه ناهنجاری روحی خود نزدیکتر شوند. بازگشت به جمع و ایجاد رابطه دوباره با دنیای بیرون، یکی از پایه ایی ترین واکنش های ضد افسردگی مردان می تواند باشد. برای مردان منزوی، تجربهِ صمیمیت و تماس عاطفی، شاید می تواند ماندگارترین علاج باشد.
از عواملی که باعث سردی رابطه زن وشوهر می شود،بدخلقی است .انسان بد اخلاق،چه زن و چه مرد،همه معاشران خود را فراری می دهد و فرصت رابطه صمیمی با دیگران را از دست می دهد.همچنین به دیگران اجازه نمی دهد با او صمیمی باشند.بنابراین،طبیعی است که همسرش نیز از او رنجیده خاطر شده و ارتباط گرمی با او نداشته باشد یا او هم بدخلق بشود.برای این که بنای خانواده از بد اخلاقی آسیب نبیند،هر یک از همسران باید به دو گونه آگاهی مجهز و به دو فضیلت آراسته شوند:خوش خلقی و تحمل بد اخلاقی طرف مقابل.
1)خوش خلقی
خوش اخلاقی ،بیش از اینکه موهبتی باشد،اکتسابی است.یعنی اینکه هر کسی می تواند خود را به زینت اخلاق نیکو آراسته کند.بنابراین،اولین چیزی که هر همسری ،چه ز ن و چه مرد،باید کسب کند،خوش اخلاقی است .پس نخست باید ارزش خوش اخلاقی و زشتی بد اخلاقی را بداند.از میان همه ستایش های خوش اخلاقی ،به ذکر چند نکته بسنده می کنیم،
نخست آن که خوش اخلاقی ،جزء ایمان و تکلیف شرعی است .امام باقرعلیه السلام می فرماید:«از میان اهل ایمان،ایمان کسی کامل تر است که اخلاقش بهتر است.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «مردى در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت، او را براى دفن به گورستان بردند ولى هر چه کلنگ زدند زمین کنده نشد، نزد پیامبر اکرم رفتند و جریان را عرض کردند و پرسیدند که به چه علت زمین کنده نمى شود؟پیامبر اکرم فرمود: بى تردید رفیق شما خوش اخلاق بوده است. حضرت ظرف آبی طلب نمود. ظرف آبى براى حضرت آوردند، دست مبارکش را در آب گذاشت و از آن آب به زمین پاشید.
فرمود: اکنون به کندن زمین مشغول شوید. گورکنان شروع به کندن زمین کردند، گویا رمل نرمى بود که زیر نیش بیل و کلنگ آنان به راحتى زیرو رو می شد».[1]
به اعتقاد یک مسلمان،حسن خلق است که انسان را به بهشت می برد؛چون رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید:«حسن خلق ،درختی است در بهشت ،و انسان خوش اخلاق ،به شاخه اخلاق،به شاخه ای از این درخت آویخته ،پس حتما او را به بهشت می برد.بد اخلاقی درختی است در جهنم و آدم بد اخلاق،به شاخه ای از این درخت آویخته،پس لاجرم او را به سوی آتش می کشد».[2]
در دنیا هر کس بخواهد در جامعه زندگی کند،باید خوش اخلاق باشد.به همین دلیل،رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:اگر انسان بداند چه فوایدی در حسن خلق نهفته است،می داند که به آن محتاج است.»[3]
در برابر این همه ستایش که از خوش اخلاقی بیان شده ،بد اخلاقی مورد مذمت و نکوهش قرار گرفته است .بر اساس احادیث ،انسان بد اخلابق پیش از هر کس،به خود زیان می رساند امام صادق علیه السلام می فرماید:سوءالخلق نکد العیش و عذاب النفس کسی که اخلاقش بد باشد،خودش را عذاب می دهد .[4] همچنین امیر المومنین علی علیه السلام می فرمایند:«بد اخلاقی موجب تنگی زندگی و عذاب جان آدمی است.»[5]
در تاریخ اسلام می خوانیم: علی(ع) به فرمان پیامبر گرامی(ص) دو نفر از دشمنان اسلام را که بر علیه مسلمان ها توطئه می کردند، دستگیر کرد و به نزد آن حضرت آورد. پیامبر(ص) اسلام را به آنان عرضه کرد، ولی نپذیرفتند، بنابراین به جرم توطئه بر علیه اسلام آن دو تن را محکوم به اعدام نمود.
در این هنگام جبرائیل نازل شد و عرض کرد: یکی از آنان خوش اخلاق و سخاوتمند است، پس او را عفو نما. پیامبر از کشتن او در گذشت، آن فرد چون دانست که به خاطر آن دو صفت اخلاقی مورد عفو قرار گرفته است، شهادتین گفت و مسلمان شد.
پیامبر خدا(ص) در حق ا و فرمود: «او از کسانی است که خوش رویی و سخاوتمندی اش او را به سوی بهشت کشانید»[6].
از راههای تحصیل خوش خلقی می توان به مواردی اشاره نمود
-توجه به ارزش و آثار خوش اخلاقى و آثار نیک آن و همچنین زشتى بداخلاقى و آثار بد آن،براى این منظور بهترین راه موجود، مطالعهى روایات و آیاتى است که در این باره ذکر شده است
-پرورش عواطف انسانی،مانند: دوست داشتن دیگران و ایجاد رابطه عاطفى با سایر انسان ها قابل رشد و تربیت است.
-تمرین،از راه هاى دیگر تحصیل خوش اخلاقى و رفع بداخلاقى تمرین عملى خوش اخلاقى هنگام برخورد با دیگران است.
-شوخ طبعی،یکی دیگر از عوامل خوش اخلاقی، داشتن روحیه شوخی و مزاح است. به عبارت دیگر جدی بودن زیاد سبب سرد شدن روابط می شود، بنابراین گاهی هم شوخی و مزاح لازم است[7]
ما هم دلمان را به این گفته ها خوش میکنیم تا زمان بگذرد و میدانیم که هیچ کسی تغییر نخواهد کرد غیر از اینکه خود بخواهد.
انگار جای خانواده دختر و پسر عوض شده (لحن کلام ) . مادر دختر تواضع می کند و مادر پسر با حالت حق به جانبی ، قبل از اینکه شرایط ومشخصات پسرشان را بگوید ، ریز مشخصات دختر را می پرسد . از جمله: رنگ پوست ، قد، چاقی یا لاغری، شغل اعضای خانواده، محل زندگی و اصالتا از کجایید.
معمولا مادر و خواهر می ایند تا از نزدیک زندگی و خانواده و در نهایت خود دختر را ببینند . باورتان می شود که در این جلسه بیشتر از دختر و خانواده اش به خانه و اثاث خانه نگاه می کنند. تا جایی که خیلی برای من پیش امده که می پرسند خانه چند متره ؟یا پارکینگ تان چند متر می باشد ؟ و این در حالی است که خانه از نظر اندازه در یک حد متوسط می باشد.
یا حتی قبل از اینکه بیایند ، می گویند خودمان می اییم جند دقیقه ای می نشینیم و دختر را سر لخت می بینیم ، بعد پسر را صدا می کنیم که تو همین جلسه بیاید و دختر را ببیند . اما بعد که می ایند و ما با وجود اینکه آمادگی امدن پسر را داریم و شرایط خانه را فراهم کردیم ، اما هنوز پسرشان نیامده ، خداحافظی می کنند و میروند.
و این در صورتی است که اگر از همان اول پسرشان را بیاورند ، ممکن است ازدواج صورت بگیرد، آخه آقایان واقع بین تر به مسائل نگاه می کنند و خانمها مسائل حاشیه ای را دامن می زنند و بعد هم نظرشان را منفی اعلام می کنند .خیلی ها هستند که می گویند 10 سال است می روند خواستگاری !!!
من که دیگر به این باور رسیدم که خواستگاری امدن برای مردم یه جور تفریح شده پدر من حتی حاضر شدند محل خانه را عوض کنند و از مرکز شهر به بالای شهر نقل مکان کرد .
خانواده من اصلا به خواستگار سخت نمی گرفتند و نمی گیرند حتی درباره اینکه داماد امکانات مالی چه چیزی دارد هم نمی پرسند و خودم هم از نظر تحصیلات آقا پسر ، به دیپلم هم رضایت می دهم اما با این جماعت خواستگار شرایط ازدواج فراهم نمی شود .من خودم قربانی این نوع مراسم هستم. من شخصا با این آداب و رسوم مخالفم.امیدوارم زمانی برسد که این نوع رسوم ها را هیچ جای کشورمان شاهد نباشیم.
تو که تمام بچگی ات را با پاهایت دویدی،چه می دانی روی صندلی چرخدار نشستن یعنی چه؟...تو که تمام زیبایی ها را با چشمانت دیدی،چه می دانی عصای سپید یعنی چه؟...تو که صدای تمام خنده ها و شادی را با گوش هایت شنیدی،چه می فهمی که زبان اشاره یعنی چه؟...تو که شب با قصه ی مادر خوابیدی و صبح را با صدای پدر از خواب بیدار شدی،چه می دانی حسرت داشتن مادر یا پدریعنی چه؟…تو که هر وقت هر چه خواستی داشتی،چه می دانی نداشتن یعنی چه؟…یادت هست بچه بودی و ٱفتادی و زانویت خراش برداشت،چقدر گریه کردی،تو چه می دانی شب را با اشک و درد صبح کردن یعنی چه؟…یادت هست دویدن ها و شلوغی و بازی با بچه ها را وقتی بچه بودی، تو چه می دانی بچه باشی و محکوم به تماشای بازی بچه ها یعنی چه؟…یادت هست روزهای بارانی می رفتی کنار پنجره و با نفرت به باران نگاه می کردی،تو چه می دانی لذت دیدن باران و اینکه روزهای بارانی بچه های دیگر هم بیرون نمی روند و مانند آن کودک معلول در خانه می مانند یعنی چه؟…
این روزها عبارت عدم تفاهم مورد بحث اغلب خانم هاست و مردانی که از عدم تفاهم با همسرشان شکایت دارند، شاید به ثلث یا ربع زنان ناراضی از همسر خود نمی رسند. عده زنانی که از عدم تفاهم با همسرشان شکایت دارند بسیار است و حتی بعضی از آنان قدم را آن قدر پیش گذاشته اند ، تا آنجا که پس از سی سال زندگی و داشتن چند فرزند برومند اظهار می دارند که پس از این همه سال هنوز زبان یکدیگر را نمی فهمند.
تفاهم چیست ؟ تفاهم در زبان عربی از باب تفاعل ، و معنای آن درک دو طرف از زبان یکدیگر است. مرد و زن باید دل یکدیگر را درک و طبق میل و خواسته همدیگر عمل کنند، ولی مگر این امر امکان پذیر است ؟
مگر خداوند دو فرد را یکسان آفریده است که این تشابه و توافق به وجود آید؟ مگر امکان دارد زن و مردی فقط به علت همسری بتوانند کلیه خواسته های یکدیگر را برآورند.
افراد باهم قابل مقایسه نیستند تا مردی یا زنی بتواند فکر ، هوش ، حافظه ، استعداد و سایر مواهب خدادادی خود را با دیگری مقایسه کند. اجتماع نیز به ما می آموزد که در هر جمع بدون این که خود متوجه باشیم ، کسی که از نظر فکر و عقل و هوش و سایر مواهب خدادادی برتر است ، مسلماً به تدریج ریاست را به دست خواهد آورد و حتی به صلاح سایر افراد است که در مواقع لزوم او را به عنوان پیشوا انتخاب وطبق گفتار و رفتارش عمل کنند. حتی می توان گفت دزدان نیز بین خود کسی را که از نظر هوش و درایت و کوشش و قدرت متمایز است ، به ریاست خود انتخاب می کنند.
روی این اصل ، در زندگی زناشویی نیز آن که دم از تفاهم می زند ، اگر میل به فرمانروایی بی چون و چرا نداشته باشد ، طرف مقابل را که داناتر ، پیش روتر و بیناتر است ، انتخاب می کند و گفتار او را به کار می بندد و از فکر و هوش و قدرتش استفاده می کند و می داند هرگونه مقابله و لجبازی به زیان خود و خانواده اش تمام خواهد شد.
در قرآن مجید آمده است که مردان مراقب و مسئول اداره زنان هستند. اما دنباله ی همان آیه فرموده است: به دلیل این که خداوند به بعضی از آنان فضیلت هایی داده است . بنابراین آن کس که فضیلتی ندارد نمی تواند مراقب ومسئول باشد یعنی مراقبت و مسئولیت حفظ شئون و اداره خانواده به دست آن کسی است که از نظر مواهب خدادادی بر دیگری برتری دارد (فرق ندارد زن باشد یا مرد) و در چنین حالی چون خداوند مزایای ویژه ای به او داده است، مسلماً باید آن را در راه رفاه و حفظ خانواده خود صرف کند و بدون تند خویی ، در حل مشکلات بکوشد و از این که با داشتن این مواهب خدادادی می تواند در محیط خانواده مفید واقع شود . کمال رضایت را داشته باشد . درست مثل برادری که چون سرمایه فراوان دارد آماده است که دست برادر و یا دوست خود را نیز از نظر مالی بگیرد و بدون هیچ گونه منتی به او کمک کند.
متأسفانه افراد ، همیشه میزان هوش و استعداد و مزایای دیگران را با خود مقایسه می کنند و مثلاً از این که همسرشان فلان مطلب ساده اجتماعی را درک نمی کند تا طبق نظر آنان عمل کند، نگران و نالان اند در حالی که افراد باهم مساوی نیستند و هریک طبق ژنهایی که از راه ارث دریافت داشته اند و یا تعلیم وتربیت مخصوص خود، فردی مستقل است و طرز فکر واندیشه و قدرتش با دیگری قابل قیاس نخواهد بود . دو یا سه دوست که در راهپیمایی به سوی قله کوهی روان اند ، هریک به میزان قدرت پا و نفس خود می تواند صعود کند و آن که با قدرت و تمرین قبلی سرعت بیشتری دارد ، نمی تواند و نباید به دیگران فخر بفروشد و یا کسی را که نمی تواند به سرعت و قدم او راهپیمایی کند ، با طعن و کنایه عقب افتاده و معیوب بخواند و به قول حافظ شیراز :
کمال صدق و محبت ببین نه نقص و گناه که هرکه بی هنر افتد نظر به عیب کند
آری . مواهب خدادادی افراد باهم متفاوت است و اگر در زناشویی فردی از نظر مواهب خدادادی برتری دارد، به تدریج ، خود ریاست واقعی را به دست خواهد آورد (زن یا مرد فرقی ندارد) و در این حال او نیز بدون این که میزان قدرت و هوش و فهم خود را ملاک قرار دهد و طرف مقابل را خوار و خفیف شمارد و از عدم تفاهم با او شکایت کند ، باید نادانی و بی اطلاعی سایرین را ببخشد و در صورت امکان هر لحظه به کمک روانی آنان بشتابد و آنان را راهنما باشد. البته باید در نظر گرفت که اظهار عدم تفاهم ، علل روانی دیگری نیز دارد . مثلاً ممکن است فردی به صورت غیر مستقیم با بزرگ بینی خود ، دیگری را بی ارزش و فاقد صلاحیت بداند و از این که تقدیر ، آن دو را با هم شریک زندگی گردانیده شاکی باشد ، که البته غرور ، خود یک بیماری روانی و محتاج به درمان است .
در پایان سفارش ما به مردان و زنانی که از عدم تفاهم با همسر خود شکایت دارند دست کم این است که ترک همسر و جدایی مشکل را حل نمی کند ، باید همسرداری را آموخت.
پشت سرم حرف بود حدیث شد ...!
صد حرف و یک جواب....مهم نیست... بگذریم
یکی از مهترین معیارها در دوستی ؛وجود اعتماد ما بین دو جنس است . واضح است که این عدم اعتماد؛ باعث بروز مشکلات فراوان ؛ دیگری در جامعه میشود .....!
عدم اعتماد دختران ؛ خود پسران و افکار غلط آنهاست . متاسفانه اکثر پسرها ؛وقتی به دنبال دوست دختر هستن ؛افکار اروپایی دارند !اما وقتی نوبت به تشکیل زندگی و ازدواج فرا می رسد ؛افکار اروپایی کنار میرود و کا ملا شرقی میشود!!!این تناقض در نحوه عمل آنها و آسیب هایی که دختران از این نوع طرز تفکر می بیندد یکی از دلایل مهم عدم اعتماد است.
اکثر پسرها معمولا وقتی با دختری آشنا میشوند ؛ قبل از هیچ شناختی نسبت به روحیه ؛ افکارو اندیشه هم ؛خیلی زود تصمیم به گرفتن دست طرف مقابل و در نهایت مسائل جنسی میکنند...!!! این رفتار بی منطق باعث میشود یا دختر از دوستی منصرف شود ،و یا بدون فکر قبول کند...!!!!
اگر این دوستی آغاز شود به دنبال خود مشکلاتی خواهد داشت . وقتی با حرارت تمام بدون تعارف با گرفتن دستهای هم و ....آغازشود. خیلی زود هم آتش آن خاموش میشود. روزهای اول تلفن های پر بار و دیدار ها از جانب پسران برقرار است؛ و دختران خوشحال و سرمست خواهند بود. اما کم کم بی رنگ میشود!!! اینجاست ؛ دختر اعتراض می کند ؛ اما پسران توجه نمی کنند تا رابطه ؛بیرنگ و بی رنگ میشود وآرام آرام به پایان میرسد. دختران دچارافسردگی وشکست روحی میشوند ؛آانها که با برقراری رابطه نزدیک انتظارقویتر شدن آن رابطه را داشتن ؛اکنون سرخورده وبی اعتماد میشوند .
این اشتباه است که تصور کنیم همه اندیشه شبیه به ما دارند ؛ و خیلی زود رابطه را نزدیک کنیم .اولین گام برای دوستی موفق شناخت درست از هم دیگر است .بهتراست تا روحیات و افکار طرف مقابل برایمان عریان نشده ؛ جسم خود را عریان نکنیم .که دچار عواقب بعدی آن باشیم ...!!!
تنوع طلبی و هوسرانی پسران یکی دیگر عواملی است که باعث بی اعتمادی دختران میشود . دختران وقتی رابطه نزدیک ایجاد می کنن با توجه به روحیات عاطفی که دارند ؛زود وابسته میشوند ؛ اما پسران این قدرت را دارند که احساس وابستگی خود را کنترل کنند و بی توجه به این روحیه ظریف دختران خیلی راحت؛ وبا نامردی تمام ؛ با دختران دیگر دوست شوند .
دختر از تمام وجودش برای پسر گذشته و آن بی اهمیت به این فداکاری ؛به او خیانت می کند!!!
وقتی نوبت به ازدواج میرسد ؛ دوست دخترش را که مدت ها به پای آن؛انرژی و فکر و ذهنش را برای او صرف کرده؛ با کوله باری از غم وابستگی؛ رها می کند ؛ وبا دختر دیگری که رابطه نزدیک بااو نداشته یا با دختری که خانواده اش به او معرفی کرده ا ند ؛ازدواج می کند!!!!
گاهی در حین بودن دوست دختر فداکارش بی توجه به احساسات او بطور ناگهانی کس دیگری را برای همراهی زندگیش ترجیح میدهد !!! در اینجا ضربه روحی و روانی که به دوست دختر وارد میشود ؛ چنان با نامردی تمام است که دیگر به هیچ مردی اعتماد نخواهد کرد...
پسران معمولا این نامردی خود را چنین توجیح می کنن که ما قول ازدواج نداده بودیم !!! اما بر هر عقل سالمی که در ایران زندگی می کند و آگاه به محدویت های دختران در این جامعه می باشد ؛آشکار است ؛ که دختری که به پسری اعتماد می کند و از خود می گذرد؛ در چه شرایط روحی دشواری ؛به اواعتماد کرده است .
حال پسر او را رها می کند!دورش می اندازد !کس دیگر را ترجیح می دهد !!!
این پسران طور دیگر هم خود را توجیح می کنند : که دختران نیز در حین دوستی با پسران به خواستگارشان جواب مثبت میدهند !!! اما میدانیم که پشنهاد ازدواج در ایران از جانب پسران است .وقتی این پشنهاد از جانب دوست پسر نمیشود ؛او مجبور به ازدواج با خواستگارش میشود ....
ویا دلیل می آورند خانواده ام موافق ازدواج با دوست دخترم نیست!!!! جالب است بدانید عدم بلوغ مردان که خود قادر به تصمیم گیری نیستن هم یکی دیگر دلایل عدم اعتماد دختران می باشد ...!!! پسری که سن 25 برسد و باز برای انتخاب همسر آینده اش نتواند با خانواده خود کنار بیاید ؛نشانه ضعف اوست یا دروغ او برای توجیح نامردی خود!!!!..
نامرد؛فقدان مردی اش را ،در سیاهی پنهان کرده است...!!!
وقتی رابطه بین دختر و پسر خیلی نزدیک میشود ؛ مثل زن و شوهر میشوند. اینجا پست بودن بعضی از پسران را نشان میدهد که وقتی مطمئن نیستند و شناختی ندارندو یاگاهی باوجود آگاهی بر اینکه با دختری که آشنا شده اند اصلا ایده آلشان نیست ؛ با کلمه من قصد ازدواج ندارم (البته گاهی هم اصلا راجع به قصد ازدواج چیزی نمیگن)خود را توجیح و تنها برای سؤاستفاده رابطه راخیلی زود نزدیک تر می کنند ؛ برایشان عواقب ناگواری که ممکن است بر دختر وارد شود مهم نیست . گاهی هم این تصور غلط را دارند ؛که دختری که خودش را به من سپرده مناسب ازدواج نیست !!!وگاهی همین پسران باکره بودن دختر برایش شرط ازدواج میشود ....!!!!!
اولا از کجا معلوم دختری که به خواستگاریش رفتین خودش را به کسی نسپرده باشد. ثانیا پس خودت که خودت را به دختری سپردی را در نظر نمیگیری و تنها این حق توست که بخاطر نیازت خودت را به دختری بسپاری و موردی نداشته باشد !!!
پسران وقتی خیلی زود رابطه ایجاد می کنند؛ خیلی زود هم دلزده میشوند ؛و از دختر دور میشوند وقتی دختر لب به اعتراض می گشاید و کار به مشاجره می کشد پسران ؛حرمت را کنار می گذارند و به خاطر روابطی که آن داشته او را با حرف های ناجور ؛ دختری هرزه مینامند!!! دردناکترین بخش اینجاست دختری که با تمام وجود با پسری دوست شده و با اعتمادی که بةآن کرده وجودش را به او سپرده؛چنین حرف هایی را بشنود !!!
پسران نیازجنسی خود را مثل نیاز به غذا خوردن و خوابیدن و غیره؛یک نیاز طبیعی میدانند ؛که البته درست است ؛اما نباید فراموش کرد ؛که برای برآورده شدن این نیاز؛ ما با موجود زنده و با یک انسان پر از احساس و عاطفه طرف هستیم .نه با یک خوراکی ویا یک وسیله !!!!برای بر آورده شدن این نیاز باید اصول اخلاقی و وجدان خود را فراموش نکنیم ...
زن پر عاطفه ترین موجودی است که خداوند آفریده است ؛ و دوستی با جنس زن نیز یعنی خرج نمودن این عاطفه از طرف او ؛ اگر این عاطفه از طرف شما شکسته شود ؛روحش خواهد مرد و از درون ؛ پژمرده می شود...
اگر مردان در برار سکس ضعیف هستن؛زنان نیز در برابر عاطفه ؛ضعف دارند ؛اگر به دنبال چاره ضعف خود هستید؛ باید ضعف جنس مخالف را هم در نظر بگیرد...
زنان با وجود عاطفی بودنشان ؛بیشتر دوست دارند کلمات عاطفی و زیبا را بشنوند ؛در برابر 10 کلمه عشقی مرد؛یک کلمه عشقی بیان میکنند . عاطفه در اعماق وجودشان است ؛نه در بیان کلماتشان ...اما در بیان کلمات جنس مخالف ؛دنبال جمله های عاطفی؛عشقی میگردد ؛وقتی پسری ؛از گفتن این کلمات پرهیز کند ؛ او نسبت به دوست داشتن او بی اعتماد می شود...!!!
هدف ها در دوستی های نرمال متفاوت است ؛ برای شناخت در ازدواج؛ برای کار؛ برای دوستی معمولی؛برای سکس و غیره....
یک اشتباه بزرگ این است؛که عمیق ترین نوع دوستی را؛دوستی برای ازدواج ؛که ممکن است هیچ ارتباط نزدیک احساسی در آن نباشد تصور کنید!!!
اما می دانیم وقتی دختری(دختران نرمال) به آن مرحله در دوستی و عشق میرسد ؛که تمام وجودش را خالصانه و بدون هیچ قراردادی ؛به پسر ی می سپارد؛ نهایت گذشت از خود و دوست داشتن رانشان میدهد؛که این نهایت دوستی ؛در دوستی برای شناخت ازدواج ؛خیلی کم یا اصلا وجود ندارد ....!!! در اینجا بر هر اهل دلی مشخص است که این نوع دوستی عمیق ترین و حساس ترین نو آن است .که بایدبا دقت فراوان و مطالعه ؛در مورد روحیات؛خصلت ها ؛افکار ؛خواسته ها و نیازها؛ ودیگر موارد صورت گیرد. تاکسی از این دوجنس آسیبی دراین زمینه نبینند....!!!!
اما بی اعتمادی از آنجا خود را نشان میدهد که پسران حق بجانب؛ این نوع دوستی را ؛ هرزگی؛دختران می پندارند...!!!!
تنـــها که باشـــی
شطــــرنج در تـــمام زنــــدگی ات
رســــوخ می کــــند..
تا یــادت بمـــاند هـــــرگز
پـــایت را از بی کـــسی هایت دراز تر نـــکنی..
شـــطرنج یعــــنی
طــوری محاصـــره مــی شوی
که با هر قدم خـــودت را یکبار از دست می دهی..
..... بـــاور کــــن.....
این عشــــق های نصفـــه نیـــمه آنـــقدر نمـــی ارزند
کــه با تقـــلا زدن های الکـــی
غـــــرورت را کیـــش و مـــات کــنی...
داشتن حجاب به شریک زندگی می فهماند که کاملاً متعلق به اوست، و تمام زیبایی ها و طراوت و لطافتش را به صورت هدیه ای زیبا به او تقدیم میکند. زنان جامعه، هر قدر به حجاب و عفاف خود احترام بگذارند احترام همسرانشان نسبت به آنها بیشتر شده و در سایه ی این اعتماد و اطمینان است که پایه ی تربیت و معنویت و اخلاق فرزندان در خانواده ها پی ریزی شده و بهترین فرزندان از چنین انسان هایی تحویل جامعه ی اسلامی داده خواهد شد.
حجاب، زن را از شوهر خاطر جمع میکند و زن میداند که شوهرش بیرون نتوانسته به زن ها نگاه کند و علاقه ای پیدا کند.
این چنین است که حجاب، از بهم خوردن روابط و زندگی زناشویی جلوگیری میکند، زیرا بسیاری از این جدایی ها و اختلافات در اثر سوء زن ها و بد بینی هایی است که در طرفین ایجاد می شود؛ حجاب جلوی این سوء ظن ها را می گیرد و مرد را مطمئن می کند که زن او زیباست.
آیا ایجاد اعتماد به طرفین در زندگی سرمایه ی کمی است؟!
خداوندا سوت پایان را بزن صداقت ما حریف هرزگی این زمانه نمی شود
"حوا" تـــو....! مـــگر سیــب را پوســـت کـــنـدے خــوردے ؟؟؟ کــہ دنیـــا ایــטּ گــونه پــوسـتِ مــا را میکنـــد....